تیمKST FC آماده نبرد است!
بالاخره پس از کش و قوس فراوان بین اعضا هیئت مدیره، تصمیم بر آن شد که انجمن
این تیم متشکل شده است از برخی اعضای ثابت انجمن و البته چند نفر از افراد در ترم های بالای همین رشته.
ما از همین جا از همه شما علاقه مندان به ورزش دعوت به عمل می آوریم جهت تشویق تیم به ورزشگاه ها بیایید.
شعار تیم: « دخانیات، عامل اصلی سرطان است»
اهداف تیم:
کسب عنوان قهرمانی به هر قیمتی
انجام بازی جوان مردانه و پایاپای ( یعنی اگر تیم مقابل گل زد، ما هم گل میزنیم. اگر خطا کرد، ما هم خطا میکنیم و خلاصه تیم مقابل هر کاری کرد، ما هم میکنیم)
کم کردن روی بعضی از افراد که از پشت به ما خنجر زدند
کسب عناوین بیشترین گل زده، بیشترین بازی، بیشترین تماشاگر، بیشترین خطا، بیشترین گل خورده، بیشترین کارت زرد، بیشترین کارت قرمز و کلا بیشترین.
ضمنا جهت رفاه حال هواداران عزیز، اعلام می کنیم تمام گزارش بازی ها و اخبار و حواشی تیم را از همین وبلاگ می توانید مشاهده کرده و با نظرات خود، مسئولان تیم را در جهت بهتر نمودن کیفیت بازی ها یاری کنید.
منتظر اخبار بعدی و گزارش لحظه به لحظه ما از آخرین وضعیت تیم باشید.
ksg تیم فوتسالی تحت عنوان KST FC روانه مسابقات جام دانشگاه نماید بلکه از این راه بتواند به اهداف بلند مدت خود دست یابد.ژاپن: به شدت مطالعه میکند و برای تفریح روبات میسازد!
مصر: درس میخواند و هر از گاهی بر علیه حسنیمبارک، در و پنجره دانشگاهش را میشکند!
هند: پس از چند سال درس خواندن، عاشق دختر خوشگلی میشود و همزمان برادر دوقولویش که سالها گم شده بود را پیدا میکند. سپس ماجراهای عاشقانه و اکشن پیش میآید و سرانجام آن دو با هم عروسی میکنند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام میشود!
عراق: مدام به تیرها و خمپارههای تروریستها جاخالی میدهد و در صورت زنده ماندن درس میخواند!
چین: درس میخواند و در اوقات فراغت مشابه یک مارک معروف خارجی را میسازد و با یک دهم قیمت جنس اصلی میفروشد!
گینه بیصاحاب!: او منتظر است تا اولین دانشگاه کشورش افتتاح شود تا به همراه بر و بچ هم قبیلهای درس بخواند!
کوبا: او چه دلش بخواهد یا نخواهد یک کمونیست است و باید باسواد باشد و همینطور باید برای طول عمر فیدل کاسترو و جزجگر گرفتن جمیع روسای جمهوری آمریکا، دعا کند!
پاکستان: او بشدت درس میخواند تا در صورت کسب نمره ممتاز، به عضویت القاعده یا گروه طالبان در بیاید!
اوگاندا: درس میخواند و در اوقات بیکاری بین کلاس، چند نفر از قبیله توتسی را میکشد!
انگلیس: نسل دانشجوی انگلیسی در حال انقراض است و احتمالا تا پایان دوره کواترناری! منقرض میشود ولی آخرین بازماندگان این موجودات هم درس میخوانند!
ایران: عاشق تخممرغ است! سرکلاس دروس عمومی، چرت میزند و سر کلاس دروس اختصاصی، جزوه مینویسد! سیاسی نیست ولی سیاسیها را دوست دارد. معمولا لیگ تمام کشورهای بالا را دنبال میکند! عاشق عبارت «خسته نباشید» است، البته نیم ساعت مانده به آخر کلاس! هر روز دوپرس از غذای دانشگاه را میخورد و هر روز به غذای دانشگاه بد و بیراه میگوید! او سه سوته عاشق میشود!
اگر با اولی ازدواج کرد که کرد، والا سیکل عاشق شدن و فارغ شدن او بارها تکرار میشود! جزء قشر فرهیخته جامعه محسوب میشود ولی هنوز دلیل این موضوع مشخص نشده، که چرا صاحبخانهها جان به عزرائیل میدهند ولی خانه به دانشجوی پسر نمیدهند! او چت میکند! خیابان متر میکند و در یک کلام عشق و حال میکند! نسل دانشجوی ایرانی درسخوان، در خطر انقراض است!
اینجا دانشگاه است
فرغونی خواهم ساخت
خواهم انداخت به این جاده پر پیچ و خم دانشگاه
دور خواهم شد از این جایگاه سرویسها
که در آن هیچ اتوبوسی نباشد بهرما پشت صحرا جایی است که دانشگاه است
و در آن درس همی خوانند انسانیها
فرغونی خواهم ساخت
نصب شاید کردم دزدگیری سر شاه چرخ جلو
تا بیاید گاه صدای عالم گیرش
و همه مست و شیدا بشوند
فرغونی از کلاس، خالی ودلی پر از عشق پژو..
همچنان خواهم راند
من موبایلی دارم، دم گوشم هر دم
همه ترسم از ضایعگی است چون موبایلم
ماشین حساب داداش جان است
من درس ایما و اشاره از پشت نرده را
بیست میگیریم، بیست
فرغونی خواهم ساخت
پشت صحرا دانشگاهی است...
برگرفته از وبلاگ tanz204.persianblog
و اما راویان اخبار و ناقلان آثار و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار و خوشه چینان خرمن سخن دانی و صرافان سر بازار معانی و چابک سواران میدان دانش توسن خوش خرام سخن را بدین گونه به جولان در آورده اند که در مورخ بیست و دوم اسفند ماه سنه یک هزار و سیصد و هشتاد و نه این حقیر و تنی چند از هم کیشان خویش به دانشگاه اندر شدیم به سبب صرف قوت لایموت و نیز کلاس ساختمان داده ها و همچنین حلّ المسائل مدار منطقی. پس از کلاس ساختمان داده ها یکی از خواهران کلاس نزد ما آمد و پیرامون لغو آزمون با ما مذاکره نمود. ما نیز با خود اندیشیدیم اکنون که ما چند صباحی است که به جهت این آزمون از زندگی ساقط شده ایم پس فرصت را غنیمت شماریم و این دو روز دیگر را دندان بر سر جگر گذارده و از شر این امتحان راحت شویم. پس با دیدگاه خواهران مخالفت نمودیم که ای کاش می ننمودیم.
خواهران گرام با عقیده این حقیر به شدت به مخالفت برخواسته و اگر در آن برهه، شعرالممالک در کنار این حقیر نبود بلاشک اکنون در جوار همکیشان، در ملکوت به سر می بردم. پس اینگونه بود که بنده به همراه برادر نام برده خویش تغییر مواضع داده و به جبهه ی مخالف پیوستیم. البته ناگفته نماند که این تغییر سریع مواضع بیشتر به خاطر این بود که بنابر گفته ی خواهران قرار بود که خوابگاه های ایشان به سبب قرابت ایام به نوروز، تعطیل شود و در نتیجه ایشان مجبور به نقل مکان بودند که این امر به هیچ وجه من الوجوه بر مذاق ایشان خوش نیامده بود.
اما بعد:
پس از پیوستن به جبهه ی مخالف بر آن شدیم تا به هر طریقی که ممکن است، امتحان را لغو کنیم و به همین منظور به سوله ی اداری عزیمت کرده تا مگر بشود با استاد تماسی حاصل شود تا وی از خر شیطان پایین بیاید و آزمون را لغو کند، که نشد. هنگامی که از استاد نا امید شدیم بر آن شدیم که با تحریم آزمون و حضور نیافتن در جلسه ی آزمون، امتحان را لغو کنیم که این بار هم با مخالفت تنی چند از دانشجویان مهندسی طعم تلخ شکست را چشیدیم.
بگذریم، پس از صرف ظهرانه ای نه چندان مطبوع قصد کلاس حل المسائل کردیم. در کلاس نهایت تکاپو و تلاش خویش را به کار بستیم تا آزمون روز چهارشنبه که مصادف بود با آخرین چهارشنبه سال ( در اصطلاح چهارشنبه سوری ) را لغو کرده و با خاطره ای خوش به دیار خویش شتافته تاایام قریب به نوروز را در جوار خاندان خویش به نیکی بگذرانیم، اما بخت با ما یار نبوده و هر چه تضرع و زاری نمودیم در استاد کارگر نیفتاد. این بود که با نهایت یاس و ناامیدی و لبی آلوده به ناسزا به منزل شدیم.
و اما روز بعد:
قریب به نیمروز بود که ازخواب ناز برخواسته قصد عزیمت به دانشگاه جهت صرف ناهار نمودیم. هوا سرد بود و برف نیز باریدن گرفته بود. با هر مشقتی که بود خود را به ایستگاه سرویس ها رسانیده و منتظر سرویس شدیم. اما هر چه ایستادیم سرویسی دیده نشد. این بود که دگربار دهان به ناسزا گشوده و زمین و زمان را از آن بهره مند نمودیم. دوباره به سمت منزل شدیم ولی این بار شوریده تر از همیشه. در راه، این حقیر و رفیق شفیق خویش بر آن شدیم که قید آزمون و نمره اش را زده و هر طور که هست خود را به شهر و دیار خویش برسانیم. این بود که بار سفر بستیم. در همین گیر و دار بودیم که یک عدد پیام پس از چند روز آشفتگی مرحمی شد بر زخم های نخورده مان. متن پیام که از طرف یکی از هم رزم های مونث ما بود این گونه بود: با سلام، امتحان لغو شد
.
و این شد که دگربار به قدرت کلام دختران ایمان آورده و به این نتیجه رسیدیم که اگر این دختران با گرگ هم به سخن نشینند وی را همچون بزغاله ای رام می کنند.
این زنان را مبین که این چنین ظریف و آرامند گر به حرف آیند، گرگ و ببر و شیرها رامند