ksg88

ksg88

ksg88

ksg88

تیم kst fc

با سلام  

 

اومدم فقط به عرض برسونم که تیم ما در یک حرکت گازانبری٬ بدون انجام حتی یک بازی به مرحله بعد صعود کرد. البته لازم به ذکره که خاطر نشان کنم این اولین باریه که توی دنیا یه تیم٬ توی مرحله گروهی٬ بتونه با انجام هیچ بازی صعود کنه که به قول عادل٬ این فقط توی فوتبال ما اتفاق می افته و هیچ جای دنیا از این خبرا نیست. 

 

اما ماجرای صعود ما: 

داستان از اونجا شروع شد که پس از قرعه کشی و معلوم شدن هم گروهی ها٬ تیم ما خودش رو برای یه نبرد سخت آماده کرده بود٬ به خاطر همینم روز بازیه دو تا از تیمای هم گروهی٬ دسته جمعی رفتیم برای آنالیز بازی هر دو تیم تربیت بدنی و حسابداری ۹۰. لازمه بگم که تیم های هم گروهی ما عبارت بودند از: ۱- تربیت بدنی ۲- اقتصاد۸۹  ۳- حسابداری۹۰ . خلاصه بازی شروع شد و تیم تربیت بدنی توی همون نیمه اول به لطف دروازه بانشون چهار تا گل ناقابل دریافت کرد. نیمه دوم هم بعد از این که تربیت٬ یکی از گل ها رو جبران کرد٬ سر زود شروع کردن بازی و ندادن توپ از طرف تیم مقابل٬ آنچنان دعوایی توی زمین به راه افتاد که بیا و ببین. سر همین موضوع داور هر دو بازیکن خاطی رو اخراج کرد٬ ولی از اونجایی که دل دکتر هنوز خنک نشده بود٬ در یک اقدام انتحاری هر دو تیم رو از مسابقات حذف کرد که این کار به نوبه ی خودش یک تنبیه خیلی سخت گیرانه بود.( خدا رو شکر که دکتر٬ مسئول برگذاری مسابقات لیگ نیست وگرنه همه ی تیم ها تا حالا حذف شده بودند و تیم پیروزی همه ی بازیکناش اعدام می شدند!!) خلاصه با حذف این دو تیم٬ تیم ما و اقتصاد٬ بدون بازی٬ تونستن به مرحله بعد صعود کنند. امیدوارم با ادامه این روند بتونیم بدون بازی قهرمان بشیم وگرنه همچین استعداد برنده شدن نداریم. 

 

التماس دعا برای حذف شدن بقیه تیم ها.

اندر باب کارگاه آموزشی نشریات دانشجویی

با سلام خدمت دوستان و آشنایان قدیم و جدید.

در اینجا می خوام ماجرای دعوت هیات تحریریه نشریه رو به یک کارگاه آموزشی براتون شرح و بسط بدم.

اما راویان  اخبار و ناقلان آثار و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار و خوشه چینان خرمن سخن دانی و صرافان سر بازار معانی و چابک سواران میدان دانش توسن خوش خرام سخن را بدین گونه به جولان در آورده اند که در مورخ دهم آبان ماه سنه یک هزار و سیصد و نود هجری خورشیدی بر خلاف عادات مرسوم و همیشگی خویش، خواب صبحگاهان را بر خود حرام دانسته و با هزاران مشقت و سختی، خود را به کلاس رسانیدیم. در کلاس، این بار طبق عادات مرسوم و همیشگی، از هر دری سخن به میان می رفت جز بحث درس و کتاب. پس از پایان کلاس مجید آقا مشهدی، (یکی از هم رستگان خویش در کلاس) بنده را به حضور خواند و پیام کوتاهی را که برایش از سوی امور فرهنگی ارسال شده بود، بازگو نمود. متن پیام حاوی این مطلب بود که در ساعت چهارده همان روز در محل دانشگاه پیام نور، جلسه ای چند ساعته همراه با پذیرایی و شام تحت عنوان " کارگاه آموزشی نشریات دانشجویی " برگذار خواهد شد و حضور همه ی مدیران مسئول و سردبیران الزامی است. از آنجا که بنده در امور نشریه هیچ گونه دخالت و مسئولیتی بر عهده نداشتم، خود را از رفتن به جلسه مبرّی دانسته و با پوزخندی مجید را مورد تمسخر قرار داده و به وی که مدیر مسئول نشریه می باشد گفتم که هم اکنون بنده به منزل شتافته و با خیالی آسوده به خواب ناز خواهم رفت در حالی که تو باید در آن جلسه کذایی حضور داشته باشی. اما او که گویا از نقشه شوم این حقیر آگاه شده بود، با هزاران عذر و بهانه خود را از رفتن به جلسه، منع کرد. خلاصه از وی اصرار و از بنده انکار.

و اما بعد

بالاخره پس از کش و قوس فراوان قرار بر این شد که من و حمید، به عنوان مدیر مسئول و سردبیر نشریه در محل گردهمایی حضور یابیم. پس از رسیدن به محل، ابتدا به انتظامات مراجعه نموده تا از سالن برگذاری کارگاه، مطلع شویم، اما به دلیل هماهنگی زیاد بین انتظامات و دانشگاه، مسئول انتظامات به طور کل، از جلسه بی خبر بوده و در همین راستا، حتی چند تن از مدعوین را از دم در به بیرون هدایت نموده بود. علی ایحال به هر نحو ممکن، اتاق برگذاری نشست را پیدا نموده و وارد آن شدیم. پس از طی شدن حدود نیمی از ساعت، بالاخره چشمانمان به جمال یکی دیگر از مدعوین روشن شد. ایشان که ازوجناتشان معلوم بود از جرگه برادران محترم بسیج می باشند، گفتگو را شروع نموده و بعدا معلوم شد که ایشان بنده را در یک سفر زیارتی به تهران ملاقات کرده اند که روحم نیز از این سفر بی خبر بود. پس از طی شدن حدود سه ربع از ساعت، بالاخره جلسه با حدود ده الی دوازده نفر از همکیشان شروع شد. پس از حدود دو ساعت سخنرانی مداوم که گویا استاد تازه گرم شده و موتورشان روشن شده بود و بنده از شدت فشار به خود می پیچیدم، بخش اول کلاس به اتمام رسید و بنده مانند گلوله ای که از توپ رها شده بود، به سمت دستشویی ها پرواز نمودم. البته ناگفته نماند که حمید هم چندان حال خوشی نداشت.

و اما بعد

در بخش دوم کلاس برگه هایی برای نام نویسی افراد حاضر در نشست توزیع شد که بنده به دلیل اینکه به جای مجید در جلسه حاضر بودم، به ناچار نام او را در برگه درج نموده و با مشقت فراوان شماره تلفن وی را از روی گوشی همراه حمید کپی کرده و امضایی به جای او نمودیم. پس از اتمام بخش دوم و شروع بخش سوم، دوباره همان آش و همان کاسه را در پیش چشم ما قرار داده و دوباره از همگان امضا خواستند. نوبت به این حقیر که رسید، هر چه به مغز خویش فشار آوردم، نتوانستم امضایی که در برگه اول زده بودم را به یاد بیاورم و به ناچار امضایی متفاوت در برگه درج نمودم که فکر نمی کنم هیچ وجه تشابهی بین آن دو بتوان یافت. خلاصه اینکه پس از پایان کلاس شامی بی نمک، تحت عنوان جوجه کباب صرف شد که مخلفات آن، که از جمله ی آن ها می توان فقط به ماست اشاره نمود(چرا که چیز دیگری نبود)، پس از طی نیم ساعت از صرف شدن غذا، رسید.

با این همه، نشست خوبی برگذار شد چون بنده چیزی از آن نفهمیدم و تجربه ثابت کرده که در مباحثی که در آن، بنده چیزی نمی فهمم مطالب خوبی برای دوستان گفته می شود.

اخبار جدید

سلام ما دوباره اومدیم با یک سری اخبار جدید و هیجان انگیز از پسرااااااااااااااااااااااااا!!!!!!!!!

 

اولین خبر این که خونه ی ما (من و محمد و مهدی تاجی و دو تای دیگه) به دلیل دارا بودن از یک سیستم صوتی و تصویری به روز و به قول با کلاسا update، به صدر خونه های دانشجویی پیوست. این ابزار جدید عبارتند از یک سیستم صوتی قوی با چهار باند دالبی ساراند، یک دستگاه تلویزیون فوق باریک، با مارک دوو، همراه با یک عدد آنتن دیجیتال 55 هزار تومانی فلش خور که 14 شبکه ی جمهوری اسلامی رو مثل آینه نشون میده. در ضمن به محض صدور مجوز، اقدام به فروش بلیت جهت بازی های دربی و حساس از جمله فینال چمپیونز لیگ و همچنین بازی های جام ملت های اروپا خواهد شد. در ضمن به علت کمبود فضا، از علاقه مندان کمال امتنا را داریم که از همین الان بلیت خود را رزرو کنند.

 

امین آقا سرو، در فصل نقل و انتقالات از خوابگاه جدا شده و به خونه ی محسن اینا پیوست. گفتنیست علی آقا هم هر از گاهی به ایشان سری میزند.

 

ایمان و مجید هم طبق معمول حالشون خوبه و خبر و حاشیه ی خاصی ازشون ساتع نمی شه.

احسان هم که کم کم داره پاش خوب میشه.

تیم هم که داره از الان خودشو برای مسابقات آماده می کنه و هفته ای دو بار سالن اجاره کرده و با جدیت تمام تمرین می کند.

در ضمن هرکی فصل سه اسپارتاکوس رو داره جون عزیزش یه جوری به ما برسوندش، بابا مردیم از خماری!!!

برنامه های ترم جدید!

با سلام خدمت دوستان و همکلاسی های عزیز.

شاعر میگه بوی ماه مهر می آید همی. این یعنی این که دیگه وقتشه بریم سر درس و مدرسه. خبر دارم رایزنی و گمانه زنی های زیادی برای اینکه کلاسا از کی شروع بشه، بین بچه ها زده شده بود ولی هیچ کدوم به نتیجه نرسیده و هر کی از هر وقت دلش خواسته رفته کلاس. به نظر من اصلش هم همینه. هر کی، هر وقت دوست داره می تونه بره سر کلاس. این رایزنی ها فقط جنبه تبلیغاتی داره و برای نشون دادن اتحاد و یک پارچگی بچه های کلاس انجام می شه و هیچگونه مسئولیتی در قبال اون به به وجود نمیاد.

خب دیگه، حرفای صد تا یه غاز و چرند و پرند بسه، بپردازیم به دغدغه های اصلی و روزمره ی خودمون!

از اونجا که دوباره همه بچه ها دور هم جمع می شند و ضمیمه ی این جمع شدن، داشتن سرگرمیه، از همین جا اعلام می کنم که لیگ حرفه ای حکم، این بار با جدیت تمام کار خودشو آغاز می کنه. این لیگ، در قالب تیم های دو نفره از سراسر جهان، با هدف استفاده ی بهینه از وقت برگذار خواهد شد. خبرهای بعدی متعاقبا اعلام خواهد شد.

مسابقه دنس (dance ) با هنر نمایی گروه های مختلف، به منظور ایجاد یک محیط دوستانه و صمیمی و همچنین آموزش حرفه ای دنس آغاز به کار می کند. قابل ذکر است که کسانی که در دنس کردی تبحر و مهارت بیشتری داشته باشند، از اولویت برخوردارند.

تیم فوتسال KST FC بعد از یک دوره ناکامی، بار دیگر پا به عرصه ورزش خواهد گذاشت و این بار با جدیت، تمام تلاش خود را برای گرفتن کاپ قهرمانی، به کار می گیرد.

لازم به ذکر است انجمن سینماتوگراف، به منظور بالا بردن سطح کیفی و کمی، از تمامی علاقه مندان دعوت می کند طی یک عملیات شبکه ای، با شیر (share) کردن فایل فیلم در هر رایانه، به بقیه ی دوستان و همچنین به خود، برای یافتن فیلم جدید کمک کند.

مشعل علم و دانش هم که همانند قدیم، با شعله های افروخته همچنان در خدمت بشریت می باشد.

با آرزوی پیروزی و بهروزی شما عزیزان.

 

ترم جدید مبارک

ترم جدید مبارک

سلام به همه برو بچ با حال و با مرام کلاس. از این جهت میگم با مرام که این وبلاگ جایی واسه بی مراما نداره. پس اگه از لحاظ مرام و لوتی گری در سطح پایینی به سر میبری، همین الان صفحه رو ببند.

خب، باز یه سال تحصیلی جدید و یه ترم جدید دیگه، کم کم داره شروع میشه. پس آقایون محترم، الافی و بیکاری و رفیق رفقا و شب بیرون رفتنا و تا اخبار سراسری خوابیدن رو کم کم به فراموشی بسپارین و به فکر گرفتن خونه و از این بنگاه به اون بنگاه پیاده گز کردن و چونه زدن واسه پنجاه تومن بالا پایین و اسباب کشی و هزارتا کوفت و زهر مار دیگه باشین.

و ایضاً شما خانومای محترم دست از شغل شریف و سرگرمی همیشگی خودتون، یعنی خاله زنک بازی و غیبت کردن از این و اون همراه با پاک کردن سبزی خوردن و قرمه سبزی و... و همچنین خوردن و خوابیدن در خانه بابای محترم، بشویید و به فکر رزرو خوابگاه و دعوا سر اینکه کی تخت بالا بخوابه، کی پایین، کی طبقه اول باشه و کی طبقه دوم، کی شام درست کنه و کی ظرفاشو بشوره و از همه مهمتر دغدغه ی همیشگی خانوما، کجا درس بخونم، باشین.

بله عزیزان، کم کم داره بوی درس و دانشگاه میاد. همون بوی آشنای گرد و خاک غلیظ و باد های سرد و استخوان شکن ناشی از ارتفاع زیاد، بوی پشگل گوسفندان آبادی بالا، چه فرق دارد، آبادی پایین. بوی اشک و زاری واسه نیم نمره تو آخر ترم. بوی سوزش زیاد از این که میفهمین، فلانی که اصلا فکرشو نمیکردین این ترم بتونه دانشگاه بیاد همه درساشو پاس کرده و شما یه ترم درجا زدین. و در نهایت بوی زننده و تهوع آور مشروطی.

اما با این همه، ترم جدید یه خوبی هایی هم داره، مثلا گرون شدن غذا و به طبع اون، کم شدن کیفیتش، توزیع شدن غذا فقط تو سلف سرویس فوق العاده تمیز دانشگاه، این یعنی اینکه، حداقل روزی یه بار به مدت دو ساعت برای صرف ناهار باید تو دانشگاه الاف بشی، تازه اونم تو هوای سرد. پس پیشاپیش توصیه می کنم همه پولتون رو واسه خرید کتاب دفتر و لباس نو خرج نکنین و یه پولی واسه یه کاپشن گرم و نرم کنار بذارین. تازه امسال به خاطر کیفیت بالای آموزش و بالا رفتن راندمان، قرار شده کلاسا از بیست و ششم شروع بشه. حالا بگذریم از این که امسال قیمت اجاره خونه سر به فلک کشیده.

خب همکلاسیای محترم، یواش یواش برین رخت و لباس نو بخرین، دفتر و خودکار بخرین، که سه ماه دلتنگی تموم شد. وقت رسیدن عاشق به معشوقه. به همین زودی عشقتون یادتون رفت؟!! قند تو دلتون آب نشه، منظورم اون عشق دو سال پیشه. یادت نیست میگفتی اگه دانشگاه قبول شم دیگه هیچی نمیخوام؟! دانشگاه شده بود معشوق و تو شده بودی عاشقی که برای رسیدن بهش شب تا صبح درس می خوندی. نه خدا وکیلی، کی الان حاضره واسه عشقش سه چهار ماه یه بند درس بخونه؟!!

داشت یادم میرفت، آآآی کسی که تو این تعطیلیا ازدواج کردی! به هوش باش و به گوش باش که ما بیصبرانه منتظر ورود غرور آفرین شما به میادین کلاس هستیم و ایضاً شیرینی پر ملات و احیاناً تر جنابعالی. انکار نکن که همگان تو را شناخته و به شکم خویش صابون گلنار زده اند.

خب بروبکس بی معرفت، اگه یه زنگی، یه کامنتی، یه اس ام اسی، لااقل یه تک زنگی هم گاهی اوقات بزنین بد نیستا!!!